معنی خوشگل ترکی
حل جدول
گزل
لغت نامه دهخدا
خوشگل. [خوَش ْ / خُش ْ گ ِ] (ص مرکب) قشنگ. هجیر. زیبا. وجیه.شکیل. صبیح. خوبرو. (یادداشت مؤلف). مقابل بدگل.
- امثال:
خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند.
مبارک خوشگل بود آبله هم درآورد، کنایه از بد بدنبال بد آوردن است.
خوشگل کردن
خوشگل کردن. [خوَش ْ /خُش ْ گ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) زیبا کردن. صبیح کردن.
ترکی
ترکی. [ت َ رَ] (ص) ترک دار: حاجت به کلاه ترکی داشتنت نیست. (گلستان).
با دلق کبود و با کلاه ترکی
پیوسته کلاه ترکی بی برکی
دعوی چه کنی که رهروی چالاکم
نه نه غلطی ز راه آن سوترکی.
بابا افضل.
ظاهراً صورتی از تَرک. رجوع به ترک در همین لغت نامه شود.
فرهنگ معین
(~. گِ) (ص مر.) زیبا، قشنگ.
فارسی به آلمانی
Schane, Schön
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
زیبا، قشنگ،
فرهنگ فارسی هوشیار
زیبا، قشنگ، شکیل
فارسی به ایتالیایی
bello
عربی به فارسی
ترکی , ترک
گویش مازندرانی
ترکی
معادل ابجد
1586